صفحه اصلی
حاج کمال مشکسار
گلزار عشق کمال - جلد دوم
غزلیات
غزلیات
« ترانۀ عشق »
« موجود نمود رخ زیبای وجود است »
« آنکه از روز ازل با دل ما دمساز است »
« با خدائیم و بی خبر ز خدا »
« اهل دلی به گلشن شیراز آمده »
« سیمای دوست از رخ عالم عیان شده »
« نیکی ، صفت نیکوی خلاق جهانست »
« جلوه کن ای بت سیمین بدنم »
« هر که کند اختیار ، بندگی کردگار »
« علی مرتضی آن مرشد والاتبار من »
« بلبلانیم که در فصل خزان خاموشیم »
« دلم را برده است آن حق رسیده »
« من از آن خط و خال و گیسوی زیبا نمی گویم »
« رفتم امروز به رفیقان گلستان دگر »
« آنکه در عشق ، چو شمشیر علی خونریز است »
« باز بُردست مرا دل ، بت زیبای دگر »
« سنگِ خارائی و مومی به هم آمیخته است »
« گِرد مه ریخته آن خَرمن سودائی را »
« لب لعل نمکینت به دل ریش چه کرد »
« صنما ، ماه و شا چشم فریبا داری »
« قبلۀ من توئی توئی ای بت بی نیاز من »
« به من امروز نگاه تو نگاه دگریست »
« نرگس مست فریبای تو ای لولی مست »
« ای نازنین ز چشم فریبا چه کرده ای »
« دیده ام تا به دو چشمان تو بازست هنوز »
« الحق ای دلبر من قامت رعنا داری »
« من مرده توام تو مرا زنده می کنی »
« خیزد و یائید که یارم به کنار است »
« دلم امروز گرفتار نگار دگریست »
« الحمد که با چشم درون روی تو دیدم »
« باز عشقت به دلم غوغا کرد »
« غیر خدای مهربان کس نکند ثنای تو »
نظرسنجی