حاج کمال مشکسار (1300 هجری خورشیدی، شیراز - 1381 هجری خورشیدی، شیراز) عارف، حکیم و شاعر توانای اهل بیت بود.
کمال مشکسار در سال 1300 هجری شمسی در شهر علم و ادب و عرفان، شیراز در خانواده ای مذهبی و با تقوا دیده به جهان گشود. وی در زمانی که مدرک کارشناسی حقوق بسیار ارزشمند بود مدرک کارشناسی حقوق خود را از دانشگاه تهران دریافت کرد، با این وجود از حقوق و قضاوت و وکالت دوری کرد و عمر خود را در کسوت معلمی و دبیری در دبیرستان های شیراز در راه خدمت، محبت و آموزش علم و ادب و عرفان به فرزندان این مرز و بوم سپری کرد.
ایشان از دوران نوجوانی به علت عشق و محبت بی اندازه ای که به چهارده معصوم علیهم السلام داشت، به تحقیق و تفحص در باب حقیقت دین اسلام و مذهب شیعه جعفری اثنی عشری پرداخت. سفرهای متعدد انجام داد و به خدمت اساتید بسیاری رسید. هر جا که صحبت از حضرت محمد (ص) و آل پاکش بود سراپا گوش می شد و با جان و دل می شنید. برای او مهم حقیقت این 14 نور پاک بود و بس. از نظر این عارف فرزانه، سود و زیان تنها با خواست و رضایت معصومین (ع) سنجیده و مشخص می شد. ایشان در لحظه لحظه زندگی اش تلاش می کرد تا چشمه عشق و خدمت و باور به الوهیت و خاندان رسول الله (ص) در قالب انسان ها بجوشد. ایشان تا لحظه آخر عمر با برکتش مطالعه و تحقیق را ترک نکرد و هر روزش مطابق دستور مولایش علی (ع) با روز دیگرش متفاوت بود. به نماز اول وقت با حضور و ارتباط قلبی بسیار اهمیت می داد.
این عارف گرانقدر همگان را توصیه می کرد که در وحدت خداوندی تفکر کنند و به همه کس چه خوب و چه بد، بدون قید و شرط و توقع خدمت کنند و عشق بورزند. به اصحاب ادیان دیگر می فرمود که در دین خود عمیق شوند و سعی کنند که حقیقت دین خود را بیابند و به بزرگان دین خود متوسل شوند. چهارده معصوم (ع) را تمام کننده و کامل کننده ادیان الهی و ولایت آنها را ولایت تامه بر تمامی کائنات می دانست. با وجود احترام بسیاری که برای هرگونه تفکر و روش شناخت خداوند قائل بود، اما راه نهایی رسیدن به خداوند را فقط یکی و آن هم عشق محمد (ص) و آل او می دانست.
نتایج یک عمر عشق و خدمت و تحقیق ایشان در قالب 7 کتاب ارائه شده است:
1. گلزار عشق کمال جلد اول (شعر)
2. گلزار عشق کمال جلد دوم (شعر)
3. گلزار عشق کمال جلد سوم (شعر)
4. نور علی نور
5. راز و رمز خداشناسی
6. راز رازها
7. راز گیتا (برگردان و ترجمه ی کتاب گیتا به نظم)
درب منزل ایشان همیشه به روی همگان باز بود و ایشان ارتباط دائم قلبی با ائمه اطهار سلام الله علیهم داشت. در هر هفته چند شب در منزل ایشان جلسات مذهبی و عرفانی و دعای کمیل برگزار می شد و هزاران نفر از مردم شیراز خاطره سخنان گهربار ایشان را در ذهن نگه داشته و از فیض وجود این عارف برجسته استفاده نموده اند.
جناب آقای دکتر مهدی بهادری نژاد، استاد بازنشسته دانشگاه صنعتی شریف، چهره ماندگار کشور و عضو پیوسته فرهنگستان علوم در پیشگفتاری که در تیرماه 1379 در ابتدای کتاب راز و رمز خداشناسی این حکیم گرانقدر آمده است، از آشنایی خود با حاج کمال مشکسار که وی را استاد خود قلمداد می کند چنین می فرماید:
حدود 30 سال قبل، زمانی که در دانشگاه شیراز تدریس می کردم، یکی از همکاران دانشگاهیم مرا به یک میهمانی شام در منزل خود دعوت کرد. در آن میهمانی بود که اولین بار با جناب آقای حاج کمال مشکسار آشنا شدم، با اینکه ملاقات اول ما بسیار کوتاه بود و در آن جلسه در مورد موضوعات مختلف صحبت شد ولی من چنان جذب فرمایشات جناب آقای مشکسار (حاج کمال) شدم که تصمیم گرفتم در جلسات عرفانی ای که ایشان هفته ای دو شب در منزلشان داشتند شرکت کنم. از آن زمان تا کنون، چه وقتی که من در شیراز بودم و چه اوقاتی که ایشان برای دیدار دوستان به تهران می آیند، به طور مرتب در جلساتشان شرکت کرده ام. از این جلسات بهره های فراوان برده ام و ملاقات با ایشان را یکی از الطاف خداوندی به خود و یکی از رویدادهای مهم زندگی خود می دانم. موضوع اصلی جلسات عرفانی منزل مشار الیه وحدت وجود بوده است: اینکه تمامی موجودات تجلیات و تصاویر خداوند متعال هستند و هر کدام نقش منحصر به فردی را در نمایشنامه زیبا و پرهیجان خلقت بازی می کنند. اینکه چون همه چیز تصویر یک حقیقت یعنی خداوند (حقیقت وجود) هستند بنابراین در دنیا چیز بدی وجود ندارد و امکان ندارد این خداوند زیبا و مهربان و بخشاینده چیزی زشت یا بد بیافریند. در این دستگاه خلقت همه چیز درست است و این ما هستیم که به علت عدم آگاهی از حقیقت وجود، خود چیزها یا افراد را «زشت» یا «بد» می پنداریم. با توجه به اینکه همه چیز درست است بنابراین لازم است نسبت به همه چیز خوشبین باشیم و چون همه کس و همه چیز تصویر خداوند هستند بنابراین لازم است همه کس و همه چیز را دوست داشته باشیم. شنیدن این مطالب برای اولین بار در 30 سال پیش شوق و شعفی زیاد در من به وجود می آورد.
موضوع دیگری که در جلسات عرفانی منزل حاج کمال مشکسار مطرح بوده است و معظم له در باره آن خیلی صحبت می کرده اند عشق به خداوند از طریق عشق ورزیدن به چهارده معصوم مذهب شیعه جعفری (ع)، این انوار پاک الهی است. در این مدت 30 سال از حاج کمال بسیار شنیده ام که می فرموده اند «هر چه هست در خانه این بزرگواران است». ارادت ایشان به این انوار پاک الهی و خود را «خاک پای» آنان دانستن مشخصه بارز این عارف ربانی می باشد. اشعار ایشان در باره این بزرگواران و خواندن اشعاری از عرفای بزرگ در مدح این انوار پاک الهی و به خصوص مولای متقیان امیرالمومنین علی (ع)، در جلسات مختلف نشان دهنده این ارادت با شائبه ایشان به خاندان عصمت و طهارت می باشد. این عشق و ارادت اثرات خود را در زندگی حاج کمال گذاشته، به طوری که ایشان زندگی آرام و دلنشین و پر از محبتی را می گذراند و برخوردشان با مردم طوری است که کمتر کسی را می توان یافت که با ایشان ملاقاتی داشته باشد و خوشحال و مسرور نشود. یکی از مشخصه های بارز دیگر حاج کمال، قدرت ایشان در فروبردن افراد واجد شرایط در یک خواب مغناطیسی و برقراری ارتباط با ارواح طیبه می باشد. این عمل که بیشتر در ارتباط با درمان ناراحتی های جسمانی است به این ترتیب بوده که فرد مریض را حاج کمال با ذکر نام مقدس حضرت علی (ع) به خواب مغناطیسی فرو برده و در آن حالت از یکی از امامان معصوم تقاضا می نمایند که به فرد مریض لطف کرده و از پیشگاه خداوند بخواهند که این فرد را شفا دهد. حاج کمال قبل از فرو بردن مریض به خواب مغناطیسی به ایشان (و افراد حاضر در جلسه) توضیح می دهند که این خداوند است که اگر بخواهد و صلاح بداند مریض را شفا می دهد. امامان معصوم و سایر ارواح طیبه که به خدمت شان می رسیم و از حضورشان استدعای کمک می نمائیم نقش واسطه را بازی می کنند و خود ایشان نیز واسطه ای بشتر نیستند و خداوند متعال به ایشان قدرت داده است که می توانند این عمل را انجام دهند و ارتباط برقرار کنند. ایشان تکیه می نمایند که شفا و مرض هر دو در دست خداست و خداوند چنانچه صلاح بداند مرض کسی را شفا می دهد و وظیفه ما در این عمل (خواب مغناطیسی و برقراری ارتباط با ارواح طیبه) دعا کردن و تقاضا کردن از پیشگاه احدیت است.
در 30 سالی که با حاج کمال آشنا بوده ام شاهد و ناظر تعداد زیادی از این خواب های مغناطیسی بوده ام. افرادی که به خواب مغناطیسی فرو می برده اند مریضانی بوده اند که غالبا درمان های عادی برای آنان دیگر اثر نداشته و از پیگیری روش عادی مداوا عاجز مانده بودند. من داستان کودک 6 ماهه ای را که به طور ناگهانی کور شده بود و کلیه پزشکان در ایران، اروپا و آمریکا از مداوای او عاجز مانده بودند ولی در ارتباط با یکی از ارواح طیبه مورد لطف خداوند قرار گرفت و پس از 3 هفته بینائیش را به دست آورد در کتاب «دانشگاه زندگی» آورده ام. در این مدت شاهد بوده ام که عده ای از این مریضان کاملا خوب شده و ناراحتی آنان برطرف شده است. تعدادی قدری بهتر شده اند و عده ای شفا نیافته اند. آمار دقیقی از درصد هر گروه ندارم ولی شاید بتوان درصد این گروه ها را مساوی دانست. از نظر من توانایی حاج کمال در فرو بردن افراد به خواب مغناطیسی لطفی است که خداوند به ایشان داشته تا مردم جذب شده و مطالبی را که ایشان می فرمایند بشنوند. در مقیاس خیلی بزرگتر از کار حاج کمال، می توان معجزات پیامبران خداوند را دانست. پیامبران برای معجزه کردن نیامده اند در حالی که معجزه نیز کرده اند. معجزات آنان فقط برای جذب مردم جهت استماع پیام و سخنانشان بوده است. در ارتباط با خواب کردن افراد به وسیله حاج کمال، علاوه بر شفای مریض مورد نظر که اگر خداوند صلاح بداند به او عطا می شود موضوع خداپرستی، عشق، توفیق خدمتگزاری و عمل به دستورات دین مبین اسلام نیز مورد نظر بوده است. ایشان بارها فرموده اند که «شفای مرض جسمانی مهم نیست، بالاخره انسان مریض می شود و روزی می میرد. آنچه که مهم است شفای باطن و روح انسان است که آرامش خاطر می آورد و انسان را به خدا نزدیکتر می کند. بایستی به دستورات دین خود عمل کنیم و دست از دامن اولیاء دین خدا بر نداریم».
بعضی اوقات حاج کمال در مورد الطاف خداوندی به خود در طول زندگی چندین ساله شان صحبت می کنند. این جریانات که برای من بسیار جالب و شیرین بوده اند حاکی از توفیقاتی بوده که خداوند متعال در خدمتگزاری به ایشان داده و اینکه پس از این خدمتگزاری ها خداوند در رحمتش را به سوی ایشان باز و زندگی را برایشان شیرین و آسان کرده است. به طور خلاصه همانطوری که در بالا ذکر کردم آشنایی با این مرد گمنام را یکی از رویدادهای مهم زندگی خود می دانم. معتقدم این آشنایی 30 ساله و شرکت در جلسات عرفانی معظم له به پیشرفت معنوی من (هرچقدر کم) کمک کرده است و از این نظر خداوند را بسیار سپاسگزارم.
عرفان حاج کمال و اشعار وی تحت تاثیر مستقیم حضرت مولانا و مثنوی معنوی بوده است و ایشان در خاطرات خودشان آورده اند که شبی در خواب حضرت اباعبدالله (ع) را زیارت کردم. ایشان فرمودند: " آمده ام تو را پیش استاد ببرم ." عرض کردم : یابن رسول الله! یکی از پاهایم لنگ است و نمی توانم درست راه بروم (چون آن ایام پای دنیایی من لنگ بود و به خاطر جذبه های باطنی نمی توانستم درست کار کنم). ایشان فرمودند بیا به من تکیه کن تا برویم. امتثال امر نمودم. مرا به خدمت حضرت امام حسن (ع) بردند. هر دو بزرگوار فرمودند: می خواهیم تو را پیش استاد ببریم، سپس اشاره ای فرمودند ، جلوی روی خود جناب جلال الدین مولوی را در حالی که روی کرسی نشسته بود، مشاهده کردم، فرمودند: به خدمت پیر مشرف می شوی و سر می سپاری و این شعر حافظ را با خضوع و خشوع بخوان و با ایشان صفاکن!
شعر این بود: گناه اگر چه نبود اختیار ما حافظ تو در طریق ادب باش و گو گناه من است
این حکیم و شاعر بزرگوار در 31 تیرماه 1381 هجری خورشیدی دیده از جهان فرو بست. مزار وی در دارلرحمه شیراز است.