شعرگرام - پایگاه شعر و ادب پارسی
« قبلۀ من توئی توئی ای بت بی نیاز من »
حاج کمال مشکسار
حاج کمال مشکسار( غزلیات )
22

« قبلۀ من توئی توئی ای بت بی نیاز من »

قبله من توئی توئی ای بت بی نیاز من
نیست به غیر تو کسی قبله گه نماز من
کعبه ابروان تو برده سبق ز کعبه ها
هست در آن حرم همه ، راز من و نیاز من
چشم خمارت ای صنم پر ز شراب عشق شد
تا به رخ تو باز شد دیده عشق باز من
بیش چوناز می کنی من ز تو بیش می خرم
چون تو فقط به باغ دل ، هستی سروناز من
یاد دو دیده ات مرا مست و خمار می کند
کیست که بنگرد ز دل ، معنی ژرف راز من
لعل لبت مکیدنی ، لیک مرا کجا رسد
تا بمکم لبان تو ، ای بت دلنواز من
خنده تست گریه ام ، گریه تست خنده ام
خنده و گریه ات بود کاشِف سوز و ساز من
نوش لبت چرا چرا گشته مدام نیش من ؟
کیست که بشنود ز دل ناله جان گداز من
زلف سیاه عنبرین ریخته ای بر ارغوان
تا بکنی از آن بیان قصّۀ بس دراز من
بی تو کجا روم بتا ، با تو انیس گشته ام
من تو و تو منی که شد یاد رخت ایاز من
من تو و تو منی که شد یاد رخت ایاز من
در دو جهان توئی توئی شیب من و فراز من