صفحه اصلی
حسین منزوی
غزلیات
غزلیات
ای بوسه ات شراب و از هر شراب خوشتر
نازنینم رنجش از دیوانگی هایم خطاست
1
بانـــــوی اساطیر غـــــزل های من اینست
بیتو به سامان نرسم، ای سر و سامان همه تو
2
4
چنان گرفته ترا بازوان پیچکی ام
لیلا دوباره قسمت ابن السلام شد
همواره عشق بی خبر از راه مي رسد
2
به دل هوای تو دارم و بر و دوشت
از زمزمه دلتنگیم، از همهمه بیزاریم
5
1
تا صبحدم به یاد تو شب را قدم زدم
1
گنجشک من! پر بزن در زمستانم لانه کن
به سینه می زندم سر، دلی که کرده هوایت
4
چون آفتاب خزانی، بی تو دل من گرفته است
شکوفه های هلو رسته روی پیرهنت
وا مینهم به اشک و به مژگان تدارکش
هزار درد مرا، عاشقانه درمان باش
1
1
خیال خام پلنگ من به سوی ماه جهیدن بود
1
8
1
نام من عشق است آیا می شناسیدم؟
1
مرا ندیده بگیرید و بگذرید از من
1
مژگان به هم بزن که بپاشی جهان من
اگر باشی محبت روزگاری تازه خواهد یافت
گل از پیراهنت چینم که زلف شب بیارایم
امشب به یادت پرسه خواهم زد غریبانه
چگونه باغ تو باور کند بهاران را
کنون پرنده ی تو ــ آن فسرده در پاییز ــ
لبت صریح ترین آیه ی شکوفایی است
1
1
عشقت آموخت به من رمز پريشاني را
دریای شورانگیز چشمانت چه زیباست
1
شود تا ظلمتم از بازي چشمت چراغاني
1
پله ها در پیش رویم یک به یک دیوار شد
1
1
ای خون اصیلت به شتکها ز غدیران
6
آسمان ابریست از آفاق چشمانم بپرس
1
2
دستش از گل، چشمش از خورشید سنگین، خواهد آمد
2
1
نظرسنجی