348
ای خون اصیلت به شتکها ز غدیران
ای خون اصیلت به شتکها ز غدیران
افشانده شرفها به بلندای دلیران
جاری شده از کرب و بلا آمده و آنگاه
آمیخته با خون سیاووش در ایران
تو اختر سرخی که به انگیزه تکثیر
ترکید بر آیینه خورشید ضمیران
ای جوهر سرداری سرهای بریده
وی اصل نمیرندگی نسل نمیران
خرگاه تو میسوخت در اندیشه تاریخ
هر بار که آتشزده شد بیشه شیران
آن شب چه شبی بود که دیدند کواکب
نظم تو پراکنده و اردوی تو ویران؟
و آن روز که با بیرقی از یک سر بی تن
تا شام شدی قافلهسالار اسیران
تا باغ شقایق بشوند و بشکوفند
باید که ز خون تو بنوشند کویران
تا اندکی از حق سخن را بگزارند
باید که به خونت بنگارند دبیران
حد تو رثا نیست عزای تو حماسهست
ای کاسته شان تو از این معرکهگیران