صفحه اصلی

فریدون مشیری

لحظه ها و احساس

لحظه ها و احساس

دل افروزانِ شادی

هدیه دوست

محیط زیست

ای وای شهریار

بهارِ خاموش

ابر بی باران

ذرّه ای در نور

لحظه و احساس

هر که با ما نیست...

مثل باران

بهاری پر از ارغوان

یاد و کنار

هیچ و باد...

نوایی تازه

در بیشه زار یادها

حرف طرب انگیز

راز نگهدارترین

از صدای سخن عشق

ای جان به لب آمده

تا لب ایوان شما

حاصل عشق

ای خفته روزگار

آه آن همه خاک

آیا برادرانیم؟

ترنم رنگین

خوش آمد بهار

درس معلم

آن سوی مرز بهت و حیرت

با یاد دل که آینه ای بود

برف شبانه

به یاران نیمه راه

بهار خاموش

در کوه های اندوه

لبخند سحرخیزان

مثل باران

زبان بی زبانان

زبان معیار

زبانم بسته است

سحر ها همیشه

سرود کوه

شکوه روشنایی