شعرگرام - پایگاه شعر و ادب پارسی
هدیه دوست
فریدون مشیری
فریدون مشیری( لحظه ها و احساس )
157

هدیه دوست

گُلی را که دیروز،
به دیدار من، هدیه آوردی ای دوست
ــ دور از رخ نازنین تو ــ
امروز پژمرد!
همه لطف و زیبایی اش را
ــ که حسرت به روی تو می خورد و
هوش از سر ما به تاراج می بُرد؛ ــ
گرمای شب بُرد!
*
صفای تو امّا، گلی پایدار است
بهشتی همیشه بهار است.
گل مهر تو، در دل و جان
گل بی خزان،
گُلِ تا که من زنده ام ماندگار است.