57
غزل شمارهٔ ۳۶۵۱
حسن آن روز که تشریف حیا می پوشید
عشق پیراهن یکرنگ وفا می پوشید
بال پروانه اگر پاس ادب را می داشت
شمع پیراهن فانوس چرا می پوشید؟
یاد آن قرب که آن شعله بی پروایی
به صلاح من یکرنگ، قبا می پوشید
چه شد آن لطف که گر برگ گلی می جنبید
زلف دامن به چراغ دل ما می پوشید
این زمان دست زد بوسه هر بوالهوس است
پشت دستی که رخ از رنگ حنا می پوشید
صائب امروز چو گل مست و گریبان چاک است
غنچه من که رخ از باد صبا می پوشید