145
نامه
آه، ای پیک، پیک شادی بخش!
نامه آورده ای ز همسر من
نامه از او، که روزگاری داشت
سایهٔ لطف و مهر بر سر من
نامه از اوست، او که از تن او
بسترم گرم بود و رؤیایی
او که از بوسه بر رخم می زد
نقش صدگونه عشق و شیدایی
او که می گفت: «دوستت دارم»
او که می گفت: «نگسلم پیوند»
او که می گفت: «با وفای توأم»
او که می گفت: «نشکنم سوگند»
نامه از اوست، او که رفت و شکست
عهد و پیمان مهر و یاری را
او که در گوش دیگران سر داد
نغمهٔ عشق و بیقراری را
او که آگه نشد که همسر او
از کجا می خورد، چه می پوشد
او که آگه نشد که کودک او
خون ز پستان رنج می نوشد
نامه از اوست، او که سوی رهش
باز هم چشم انتظار من است
آه! می بخشمش که با همه عیب
پدر طفل شیرخوار من است
نامه از اوست، ای خدا! از اوست
بی وفا بر سر وفا آمد
او که بیجا ز کوی یاران رفت
عاقبت آمد و به جا آمد
می تپد دل درون سینهٔ من
نامه را واکنم؟ بگو... چه کنم؟
نامه واشد ببوسمش یا نه؟
با خط دلفریب او چه کنم؟
چه؟ در این نامه چیست؟ هان! این چیست؟
وای... فرمان افتراق من است
مهر واخوردگی، خط بطلان
بر من و هستیم، طلاق من است.