126
غزل شمارهٔ ۸۴
خواری از اغیار بهر یار می باید کشید
ناز خورشید از در و دیوار می باید کشید
عالم آب از نسیمی می خورد بر یکدگر
در سر مستی نفس هشیار می باید کشید
شیشهٔ ناموس را بر طاق می باید گذاشت
بعد ازان پیمانهٔ سرشار می باید کشید
تا درین باغی، به شکر این که داری برگ و بار
برگ می باید فشاند و بار می باید کشید
آب از سرچشمه صائب لذت دیگر دهد
باده را در خانهٔ خمار می باید کشید