97
غزل شمارهٔ ۷۴
این غافلان که جود فراموش کرده اند
آرایش وجود فراموش کرده اند
آه این چه غفلت است که پیران عهد ما
با قد خم سجود فراموش کرده اند
آن نور غیب را که جهان روشن است ازو
از غایت شهود فراموش کرده اند
از ما اثر مجوی که رندان پاکباز
عنقاصفت، نمود فراموش کرده اند
جانها هوای عالم بالا نمی کنند
این شعله ها صعود فراموش کرده اند
یاد جماعتی ز عزیزان بخیر باد
کز ما به یادبود فراموش کرده اند
صائب خمش نشین که درین عهد بلبلان
ز افسردگی سرود فراموش کرده اند