74
غزل شمارهٔ ۹۵۹
لنگر از صاحبدلان، شوخی ز خوبان خوشنماست
از هدف استادگی، از تیر جولان خوشنماست
صحبت نیکان بود مشاطه بدگوهران
خار تا بر دور گل باشد، چو مژگان خوشنماست
تیغ جان بخش تو شد آب از حجاب کشتگان
از کریمان معذرت در وقت احسان خوشنماست
ریزش پنهان به سایل، عمر جاویدان دهد
پرده ظلمت به روی آب حیوان خوشنماست
از بزرگان ترک اسباب تکلف عیب نیست
در بساط آسمان ابر پریشان خوشنماست
مد احسان را دو چندان می کند روی گشاد
خنده برق از سحاب گوهر افشان خوشنماست
رشته لعل است در کوه بدخشان خار و خس
شمع ماتم بر سر خاک شهیدان خوشنماست
از بزرگان روی دل صائب به خردان عیب نیست
دل به دست آوردن مور از سلیمان خوشنماست