47
غزل شمارهٔ ۶۸۱۴
بیخبر شو ز جهان گر خبری می گیری
چون گل از پوست برآ گر ثمری می گیری
می شود خواب گران شهپر پرواز ترا
اگر از صدق طلب راهبری می گیری
چون به سر منزل مقصود رسی، کز غفلت
خبر خانه خود از دگری می گیری
از حیاتم نفس پا به رکابی مانده است
از من ای آینه رو گر خبری می گیری
در دل خویش گره ساز نفس را صائب
اگر از سینه دریا گهری می گیری