44
غزل شمارهٔ ۶۷۰۵
کی کند غافل دل آگاه را خوابیدگی؟
از رسیدن نیست مانع راه را خوابیدگی
از دل بیدار کوته می شود راه دراز
دور می سازد ره کوتاه را خوابیدگی
در حجاب ابر غافل نیست از ذرات، مهر
پرده بینش نگردد شاه را خوابیدگی
جمع سازد در کمین صیاد خود را بیشتر
می کند بیدارتر آن ماه را خوابیدگی
تیغ لنگردار را در قطع، دست دیگرست
بال و پر گردد دل آگاه را خوابیدگی
در زمین گیران غفلت پند را تائثیر نیست
از جرس کمتر نگردد راه را خوابیدگی
فتنه را بیداری دولت بود خواب گران
خوش نباشد صاحبان جاه را خوابیدگی
خصم چون هموار شد از مکر او ایمن مشو
فتنه باشد آب زیر کاه را خوابیدگی
چون تواند سبزه زیر سنگ قامت راست کرد؟
سنگ ره شد صائب گمراه را خوابیدگی