39
غزل شمارهٔ ۶۶۹۸
نیست اکسیری به عالم بهتر از افتادگی
قطره ناچیز گردد گوهر از افتادگی
از تواضع افسر خورشید زرین گشته است
کم نمی گردد فروغ گوهر از افتادگی
خصم سرکش را به نرمی می توان خاموش کرد
پست سازد شعله را خاکستر از افتادگی
می تواند یک نفس آفاق را تسخیر کرد
هر که چون پرتو کند بال و پر از افتادگی
از برای پرتو خود مهر می کرد اختیار
رتبه ای می بود اگر بالاتر از افتادگی
رتبه افتادگی این بس که شاهان جا دهند
سایه بال هما را بر سر از افتادگی
بر سر شاهان عالم می تواند پا گذاشت
هر که چون خورشید سازد افسر از افتادگی
خصم بالا دست را خواهی اگر عاجز کنی
هیچ فنی نیست صائب بهتر از افتادگی