45
غزل شمارهٔ ۶۶۷۴
دل چسان غم های جانان را کند گردآوری؟
چون حبابی بحر عمان را کند گردآوری؟
چون دل تنگی شود غم های عالم را محیط؟
شیشه چون ریگ بیابان را کند گردآوری؟
یک سپر از عهد از عهده صد تیغ چون آید برون؟
هاله چون خورشید تابان را کند گردآوری؟
غمزه بی پرواست در جمعیت دلها، مگر
زلف این جمع پریشان را کند گردآوری؟
گر صدف آغوش نگشاید درین دریای تلخ
کیست دیگر اشک نیسان را کند گردآوری؟
نیست چون آغوش عاشق حسن را شیرازه ای
طوق قمری سرو بستان را کند گردآوری
در کف اهل کرم گوهر نمی گیرد قرار
ابر ممکن نیست باران را کند گردآوری
ناتوانان را حمایت می کند حفظ اله
صولت شیران نیستان را کند گردآوری
بر گل بی خار جولان می کند در خارزار
راه پیمایی که دامان را کند گردآوری
چون تواند بست در بر روی بوی پیرهن؟
گر زلیخا ماه کنعان را کند گردآوری
پای جوهربند نتواند بر این آیینه شد
چهره چون زلف پریشان را کند گردآوری؟
در شکرخند آن لب نوخط ندارد اختیار
پسته ای چون شکرستان را کند گردآوری؟
نیست پروا سیل بی زنهار را از کوچه بند
آستین چون چشم گریان را کند گردآوری؟
شهر نتواند حصاری ساخت مجنون مرا
چون تنور خام طوفان را کند گردآوری؟
ابر نتوانست پیچیدن عنان برق را
چون دل من آه سوزان را کند گردآوری؟
شد پریشانتر ز افسر مغز من، داغی کجاست
تا سر این نابسامان را کند گردآوری
می توان تسخیر عالم کرد از کوچکدلی
خاتمی ملک سلیمان را کند گردآوری
کرد صائب آه رسوا داغ پنهان مرا
چون صبا بوی گلستان را کند گردآوری؟