43
غزل شمارهٔ ۴۷۲۷
ای چشمت از غزال ختن خوش نگاه تر
از روز عاشقان شب زلفت سیاه تر
از خط سبز اگر چه شد حسن مهربان
حسن توشد ز سبزه خط دلسیاه تر
سیر غزال اگر چه مقید به راه نیست
از چشم وحشی توبود سر به راه تر
دربارگاه رحمت و دیوان عفو تو
لرزانترست هرکه بود بیگناه تر
در یوزه نگه کنی از دیده های دام
آهو ندیده ام ز تو عاشق نگاه تر
هر چند روزگار ستمکار و کینه جوست
چشم ستمگر تو بود کینه خواه تر
صائب دل شکسته من در بساط خاک
از مرغ پر شکسته بود بی پناه تر