42
غزل شمارهٔ ۳۴۵۸
کی دل سالک سرگشته بجا می باشد؟
حرکت لازمه قبله نما می باشد
دیده عالمی از خواب، دم صبح گشود
نفس صافدلان عقده گشا می باشد
هر غمی هست به انجام رسد در دو سه روز
غم روزی است که سی روز به جا می باشد
پرده فقر دریدن گل بیحوصلگی است
خرقه ما چو زره زیر قبا می باشد
عاشقان را نبود در جگر سوخته آه
دانه سوخته بی نشو و نما می باشد
هرکه خود را به تمامی شکند شهره شود
مه چو باریک شد انگشت نما می باشد
پیروان را نگرانی نبود از دنبال
دیده راهنمایان به قفا می باشد
از خودی در ته سنگ است ترا پا، ورنه
هرکه از خویش برآمد همه جا می باشد
خون کند در جگر تیغ حوادث صائب
عاجزی را که سپر دست دعا می باشد