نباشد صید اگر غافل چه از صیاد می آید؟

که سرو از خاک بیرون با دل آزاد می آید

به این تمکین که شیرین بر سر فرهاد می آید

رقم یکدست اگر از خامه فولاد می آید

وگرنه کوه از یک ناله در فریاد می آید

به درگاه فقیران بهر استمداد می آید

ز روی سخت کار سیلی استاد می آید

که خون زخم ما از دیده جلاد می آید

که صید وحشی از دنباله صیاد می آید

هنوز از بیستون آوازه فرهاد می آید

که دیگر بوی خون از شانه شمشاد می آید

که آنجا هر که غمگین می رود دلشاد می آید