59
غزل شمارهٔ ۲۸۹۹
قبول خاطر از نظاره منظور می بارد
به دل نزدیکی از روی نگاه دور می بارد
اثر بگذار تا شمعی بدارد بر سر خاکت
که از آیینه بر خاک سکندر نور می بارد
اگر خرمن ندارد مزرع ما خوشه چین دارد
اگر باران به کشت ما نبارد مور می بارد
که امشب می شود ساقی، که در بزم شراب ما
به جای پسته و بادام، چشم شور می بارد
به آب تیغ خون عاشقان از جوش ننشیند
همان گلبانگ وحدت از لب منصور می بارد
مگر برداشت از رخ پرده زلف آن بهشتی رو؟
که باران خجالت از جبین حور می بارد
زبرق انتقام ایمن مشو گر اهل آزاری
که آتش عاقبت در خانه زنبور می بارد
ثمر در پای خود افشاندن از هر نخل می آید
خوشانخلی که فیض خود به جای دور می بارد
اگر ملک دو عالم را کند یک کاسه اقبالش
همان از حرص چین از جبهه فغفور می بارد
مرو صائب به نور اختر طالع زره بیرون
که ره گم کردن از رفتار این شبکور می بارد