بهست قامت و دیدار آن بت کشمیر

بتی که هست رخ و زلف او به رنگ و به بوی

دل و برش به چه ماند به سختی و نرمی

ببرد عارض و زلفینش از دو چیز دو چیز

دلم شد و تن ازو تا جدا شدم من ازو

دو چیز دانم اصل نشاط و راحت خویش

امیر غازی محمود کش دو چیز سزاست

شهی که بینی دو دست جود او باشد

شهی که هست دل و دست او به گاه سخا

ببرد طلعت و فهم وی از دو چیز سبق

معین اوست فلک چون مشیر اوست جهان

قضا مساعد او و قدر مسخر او

همی گشاید کشور همی ستاند ملک

همیشه دولت و اقبال سوی او بینی

خدایگانا همواره قدر و همت تست

ز هیبت تو برانداختند ببر و هژبر

ز بهر مجلست ای شاه ابر و باد آمد

نثار مجلست آورد ابر و باد روان

درخت و مرغ شدند از پی تو باغ به باغ

نشاط کن ملکا باده مروق نوش

همیشه باد دو دست تو تا جهان باشد

همیشه باد شها نیکخواه و بدخواهت

همیشه دولت و اقبال با تو باد به هم

همیشه باد سر و دیده بداندیشت