شعرگرام - پایگاه شعر و ادب پارسی
« لشکرکشی اسلام برای جنگ با مکید کافر در تبوک »
حاج کمال مشکسار
حاج کمال مشکسار( چهارده معجزه ، از هر معصوم یک معجزه )
9

« لشکرکشی اسلام برای جنگ با مکید کافر در تبوک »

در مدینه کرد علی را جانشین
با صحابه شد به جنگی آتشین
آن دو لشکر روبرو قُرب تبوک
تا نشیند لشکر کافر به سوک
هر دو لشکر خیمه ها افراشتند
خویشتن را هم مسلح ساختند
با طلایه شب گذشت و گشت روز
از افق سر زد خور گیتی فروز
چون دو لشکر نیک صف آراستند
بهر قتل یکدگر برخاستند
ناگهان از لشکر کفر مکید
شد به میدان کیفر و نعره کشید
یک مبارز خواست او بی ترس و بیم
ره بر آن بگرفت آن دُرّ یتیم
آن جوان گفت : ای گروه کافرین
گر که نپذیرد این دین مبین
جمله را در راه دین قربان کنیم
آنچه اندر وهم ناید آن کنیم
این بگفت و حمله ور شد بر حریف
همچو بادی تند در فصل خریف
نیزه زد بر سینۀ آن ناصواب
کرد عمرش را بیک نیزه خراب
کرد واصل عده ای را در جهیم
آن شجاع عاشق و مرد شهیم
دید این مردانگی را چون مکید
خود به میدان رفت با خشمی شدید
گرز خود را زد به فرق آن جوان
شد شهید راه حق آن مهربان
بعد از آن آمد به میدانش عمر
ضربتی خورد از مکید بی هنر
غرق خون گردید و شد اندر فرار
با تنی لرزان و قلبی بی قرار
پس به دستور جناب مصطفی
آمده جرّاح و کرد او را دوا
هر دو لشکر ناگهان بر هم زدند
سینه با سینه برابر آمدند
« بی علی کی مشکل کس حل شود
با علی هر کار بس افضل شود »