« قصیده در مدح حضرت مهدی عجّ اللّه تعالی فرجه »
8
« قصیده در مدح حضرت مهدی عجّ اللّه تعالی فرجه »
ای عاشقان میان شما یار آمده
پوشیده او لباس و به بازار آمده
پوشیده است طرفه لباسی به رنگ نور
بی رنگ بنگرید در انوار آمده
از جور روزگار اگر دل شکسته اید
بهر دل شکسته خریدار آمده
دیداراوست دین ایزد به حقّ حق
گویا دوباره احمد مختار آمده
چون در ولا علی و محمد یگانه اند
پس بیگمان که حیدر کرّار آمده
او میکند ظهور به آخر زمان ز جود
چون ختم بر ائمۀ اطهار آمده
با گیسوان و خال سیاهی به روی او
صاحب زمان و منبع اسرار آمده
با لطف خویش خلق کند هرچه خواست او
خلقی که کرده اندک و بسیار آمده
لطف و عنایتش به نگاهی ز زیر چشم
داوری درد هر دل بیمار آمده
گاهی برای دیدن یاران خویشتن
با طیّ ارض از در و دیوار آمده
هر کس که دید نور جمالش به دار دل
در بندگیش نیک به اقرار آمده
هر کس گرفت جام شرابی ز دست او
بیخود ز خود به خانۀ خمّارآمده
هر کس که مست شد زمی جام وحدتش
عاشق به روی هر گل و هر خار آمده
هر کس که دید خانۀ او را به جانِ جان
فارغ ز دیدن رخ اغیار آمده
هر کس ورا ندید و قضاوت ز خود کند
در بند جهل خویش به پندار آمده
آنکس که منکر است در آئینه رخش
خود را بدید و بر سر انکار آمده
آن خنده ای که میکند از گریه های ما
برقی است بعدِ ابر گهربار آمده
گر پاک گشته لوح دلت از غبار شرک
بینی که حق از او به نمودار آمده
بینی اگر تو معجزه هایش به چشم خویش
گوئی که عیسی است به تکرار آمده
در صورتش اگر نظری افکنی ز شوق
بینی که نور هوست بدیدار آمده
از او مدد بخواه به هنگام ابتلا
درمانده را ز جود مددکار آمده
بدهد شراب وحدت حق را به اهل دل
دلداده ای که دلبر و دلدار آمده
می بیند او به چشم درونی خطای ما
لکن عفوّ و غافر و ستّار آمده
پوشیده ایم باطل و جز حق نگفته ایم
هر کس که منکر است ز کفّار آمده
از جان و دل چو بندگی حق نموده ایم
زین روا مرا عطیۀ جبّار آمده
ما بندگان گناه فراوان نموده ایم
فضلش نگر که بر همه غفّار آمده
آن خالقی که بی خط و خال است ای عجب
داده نزول خویش و در انظار آمده
آن نور کردگار که بیرون ز ما سوی است
در بین ما خزیده به کردار آمده
او شاه وحدتست و جزو نیست هیچ چیز
یکتاست لیک در همه آثار آمده
هر کس نکرده درک سخنهای این فقیر
با من ز راه کینه به پیکار آمده
میگویمش برو بنگر شرح آن کسان
کز عشق حق شهید و فداکار آمده
گاهی شده به شکل خلیلُ اللّه از کرم
از نار رسته ، جانب گلزار آمده
گاهی شده مسیح ز یاران خویشتن
روی صلیب رفته ، به آزار آمده
گاهی شده محمّد و استاد انبیا
سالار بر مهاجر و انصار آمده
گاهی شده به شکل علی شاه اولیا
در بین خلق خویش عرب وار آمده
گاهی شده حسین که منصور بوده است
از حکم مفتیان به سرِ دار آمده
گاهی شده بصورت طیفور با یزید
در جبه محو قلزم ذخّار آمده
پس حق به شکل اقدس آنها ظهور کرد
در کارهایشان همه در کار آمده
فی الجمله حق به وحدت دریای عشق خویش
جلوه نموده باز و دگر بار آمده
دیدست چون « کمال » ز دل روی ماه او
بیخود شده ز خویش و شکر بار آمده