« مخمّس در مولود مسعود حضرت مهدی سلام اللّه علیه »
9
« مخمّس در مولود مسعود حضرت مهدی سلام اللّه علیه »
ای نور خدا ، شمع هدی ، آیت کبری
عالم همه لا شئ و توئی معنی الّا
از اسم تو پیدا شده اند این همه اسما
ای سبط نبی ، شبل علی ، زادۀ زهرا
میکن نظری از کرم خویش تو بر ما
تو نور خدائّی و یقین جان جهانی
هم از همه پنهان و هم از جمله عیانی
کس را نشنیدیم چنین غائب و پیدا
ای سبط نبی ، شبل علی ، زادۀ زهرا
میکن نظری از کرم خویش تو بر ما
تو همچو خداوند جهان در دل مائی
او نیستی اما نه ازو هم تو جدائی
امروز کسی نیست که با تو بود همتا
ای سبط نبی ، شبل علی ، زادۀ زهرا
میکن نظری از کرم خویش تو بر ما
هم ساقی و هم ساغر و هم بادۀ توئی تو
میخانه و میخوارۀ دلداده توئی تو
ما را دو سه ساغر بده زان بادۀ حمرا
ای سبط نبی ، شبل علی ، زادۀ زهرا
میکن نظری از کرم خویش تو بر ما
نور تو شده منشعب از احمد مختار
روح تو شده جلوه گر از حیدر کرار
زهراست ترا مادر وهم جدۀ عظمی
ای سبط نبی ، شبل علی ، زادۀ زهرا
میکن نظری از کرم خویش تو بر ما
از سیرت تو حلم حسن گشته پدیدار
از صورت تو حُسن حسین گشته نمودار
سجّاد صفت غرق خدائی به مصلّی
ای سبط نبی ، شبل علی ، زادۀ زهرا
میکن نظری از کرم خویش تو بر ما
از باقر و از صادق و وزموسی جعفر
آموخته ای علم و توئی از همه برتر
داده است رضا با تو همه ملک رضا را
ای سبط نبی ، شبل علی ، زادۀ زهرا
میکن نظری از کرم خویش تو بر ما
جود تقی و زهد نقی از عیان است
عشق حسن عسکریت مونس جان است
هر چیز که خواهی ز خدا هست مهیا
ای سبط نبی ، شبل علی ، زادۀ زهرا
میکن نظری از کرم خویش تو بر ما
هر چیز که خوبان همه دارند تو داری
هر سلطه که شاهان همه دارند تو داری
گویاکه توئی مثل خدا یکّه و تنها
ای سبط نبی ، شبل علی ، زادۀ زهرا
میکن نظری از کرم خویش تو بر ما
آدم به اشارات تو خود ترک جنان کرد
عاشق به تو گردید و ترا مونس جان کرد
آموختیش موهب رِبّ ظَلَمنا
ای سبط نبی ، شبل علی ، زادۀ زهرا
میکن نظری از کرم خویش تو بر ما
نوح از کرمت گشت رها از تف طوفان
موسی ز دعای تو عصایش شده ثعبان
مرده ز تو حَی شد ولی از دست مسیحا
ای سبط نبی ، شبل علی ، زادۀ زهرا
میکن نظری از کرم خویش تو بر ما
آتش ز خلیل از تو بدل شد به گلستان
یعقوب به بوی تو شدش دیدۀ بینا
یونس به دعای تو رها گشت ز زندان
ای سبط نبی ، شبل علی ، زادۀ زهرا
میکن نظری از کرم خویش تو بر ما
ایوّب یقیناً ز دوای تو شفا یافت
خضر از کرمت در ظلمات آب بقا یافت
از حسن تو یوسف شده است این همه زیبا
ای سبط نبی ، شبل علی ، زادۀ زهرا
میکن نظری از کرم خویش تو بر ما
فی الجمله رسولان تو از عالی و دانی
فرمان تو بردند همانگونه که دانی
هستی تو یقین بر همگان مرشد دانا
ای سبط نبی ، شبل علی ، زادۀ زهرا
میکن نظری از کرم خویش تو بر ما
اجداد شریفت همگی قطب زمانند
از روز ازل تا به ابد از تو عیانند
امروز توئی قطب به دنیا و به عقبی
ای سبط نبی ، شبل علی ، زادۀ زهرا
میکن نظری از کرم خویش تو بر ما
غیری نبود قطب ، فقط قطب شمائید
فرماندۀ مطلق به همه ارض و سمائید
کذّاب شده مدعی ، امّا شده رسوا
ای سبط نبی ، شبل علی ، زادۀ زهرا
میکن نظری از کرم خویش تو بر ما
معشوق ز عاشق به خدا هیچ جدا نیست
این وحدت عشق است دگر جای دو تا نیست
دعوی نبود بیخودی عاشق شیدا
ای سبط نبی ، شبل علی ، زادۀ زهرا
میکن نظری از کرم خویش تو بر ما
از دست تو رزّاق دهد رزق خلایق
از فهم تو مفهوم شود جمله حقایق
پس بر همه اسرار توئی واقف و دانا
ای سبط نبی ، شبل علی ، زادۀ زهرا
میکن نظری از کرم خویش تو بر ما
شمس و قمر و اختر و وین جملۀ منظوم
در دست تو باشند چو یک ذره ای از موم
زیرا که توئی بندۀ حق ، خالق اشیا
ای سبط نبی ، شبل علی ، زادۀ زهرا
میکن نظری از کرم خویش تو بر ما
تو ذات خدا نیستی اما ز طریقت
از عشق شدی محو به دریای حقیقت
این قطره چسان وصف کند وسعت دریا
ای سبط نبی ، شبل علی ، زادۀ زهرا
میکن نظری از کرم خویش تو بر ما
مائیم همه عاشق انوار جمالت
مائیم همه منتظر روز وصالت
منّت بنه بر ما و در این مجلس ما آ
ای سبط نبی ، شبل علی ، زادۀ زهرا
میکن نظری از کرم خویش تو بر ما
عشّاق در این نیمۀ فرخندۀ شعبان
چون بلبل شیدا شده همواره غزلخوان
بینند ترا لیک به چشم دلِ دلها
ای سبط نبی ، شبل علی ، زادۀ زهرا
میکن نظری از کرم خویش تو بر ما
در محفل این جمع گدایان گذری کن
از گوشه چشمت به فقیران نظری کن
ما از تو به غیر از تو نداریم تمنّا
ای سبط نبی ، شبل علی ، زادۀ زهرا
میکن نظری از کرم خویش تو بر ما
ما را ز کرم بادۀ توحید عطا کن
درد همه را از کرم خویش دوا کن
آنگاه ز جودت همه را ساز مصفّا
ای سبط نبی ، شبل علی ، زادۀ زهرا
میکن نظری از کرم خویش تو بر ما
هستیم همه عاشق رخساره و گیسوت
مستیم ز چشمان خمار و خم ابروت
محروم مکن عاشق خود را ز تماشا
ای سبط نبی ، شبل علی ، زادۀ زهرا
میکن نظری از کرم خویش تو بر ما
آن خال سیاهت که به رخسار نشسته
این شیشه قلب همگان را بشکسته
رحمی بنما بر همه ، ای لعبت رعنا
ای سبط نبی ، شبل علی ، زادۀ زهرا
میکن نظری از کرم خویش تو بر ما
سرو از قَد رعنای تو پایش به گِل آمد
گُل از رخ زیبای تو بس منفعل آمد
کردی به خط و خال و قد خویش تو غوغا
ای سبط نبی ، شبل علی ، زادۀ زهرا
میکن نظری از کرم خویش تو بر ما
حاجات همه از کرم خویش روا کن
قرض همه را از نعم خویش ادا کن
امروزه بده کام و مده وعدۀ فردا
ای سبط نبی ، شبل علی ، زادۀ زهرا
میکن نظری از کرم خویش تو بر ما
ای حجّت حق از همه اشیا به ظهوری
باور نکنم من که دمی از همه دوری
گویند که آنجاست ، ولی هستی همین جا
ای سبط نبی ، شبل علی ، زادۀ زهرا
میکن نظری از کرم خویش تو بر ما
خواهد به تمنا صله ای از تو « کمالت »
جانش بستانی و رسانی به وصالت
تا در ره اسلام بمیرد به تولّی
ای سبط نبی ، شبل علی ، زادۀ زهرا
میکن نظری از کرم خویش تو بر ما
هر کس که نباشد بجهان عاشق مهدی
نشناخته او از دل و جان خالق مهدی
بی عشق خدا کس به گمان کی رسد آنجا
ای سبط نبی ، شبل علی ، زادۀ زهرا
میکن نظری از کرم خویش تو بر ما