شعرگرام - پایگاه شعر و ادب پارسی
« پیشگوئی مهاتمابُده در بستر مرگ از انوار » « طیبۀ چهارده معصوم سلام اللّه علیهم اجمعین »
حاج کمال مشکسار
حاج کمال مشکسار( حضرت علی و پیغمبران )
14

« پیشگوئی مهاتمابُده در بستر مرگ از انوار » « طیبۀ چهارده معصوم سلام اللّه علیهم اجمعین »

« بُدهِ » را چون گاه مردن شد پدید
طرفه شاگردش « آنند » آنجا رسید
دید آنند استاد را در احتضار
گریه می کردی برایش زار زار
چونکه وی را دید او با غصّه جفت
با تبسّم رو به او فرمود و گفت :
ای آنند من مباش اندوهناک
من ندارم هیچگه از مرگ باک
من کراراً با تو گفتم ای نگار
بعد مرگم هیچگه اشکی مبار
چونکه بایستی بمیرندی همه
پس چرا از مرگ داری واهمه
ما همه باید به دستور خدا
جمله گردیم از همه چیزی جدا
من اگر رفتم کنون از این جهان
نیست چیزتازه ای ، ای مهربان
حرف هایم خوب در خاطر سپار
که به کارت آید اندر روزگار
منکه از بهر هدایت زیستم
خاتم رشتۀ نبوت نیستم
می شود مبعوث یک مه پیکری
در جهان اندر زمان دیگری
او بود نور خداوند جهان
می شود مبعوث در آخر زمان
صاحب علم و خدای حکمت است
برهمه خلق جهان او رحمت است
او بود خوش طالع و هم نیکبخت
بهر او آسان بود هر کاری سخت
او بداند کل اسرار وجود
اوست خود دریای رحمت ، کان جود
اوست رهبر بر تمام ما سوی
اوست بی همتا ز الطاف خدا
اوست استاد جمیع انس و جان
اوست بر مخلوق یزدان مهربان
اوست از حق رحمةٌ لِلعالمین
با همین نام است معروف آن امین
چون « آنند » از رهبر خود این شنید
گفت : وصفش را به من بنما مزید
پس مهماتما گفت او را این چنین :
چون تو خواهی گویمت من بیش از این
اوست نور حقّو ختم مرسلین
اوست افضل زوّلین و آخرین
پنج پهلو تاج ، او دارد به سر
میدرخشد مثل خورشید و قمر
نام الماس بزرگش آلیاست
که یقیناً دست او دست خداست
باد دریادت که آن انوار پاک
خلق گردیدند قبل از آب و خاک
لیک مانده باز بسیار از زمان
که شوندی ظاهر آنها در جهان
بعد از او جمعی ستمکار و حسود
ظالم و بی رحم و غدّار و عنود
می دهند آزار فرزندان او
بر خلاف گفته و فرمان او
سعی در نابودی آنها کنند
خویشتن را کاملاً رسوا کنند
لیک می دان آن خدای مهربان
که بپا کرده زمین و آسمان
در حق او نیک غفّاری کند
کار و نسلش را نگهداری کند
مردمی بسیار مثل تو و من
انتظارش می کشند اندر زمن
چون همه افسرده و خسته شوند
ناگهان از دیدنش رسته شوند
خوش به حال جمله همراهان او
که کُنندی جان و دل قربان او
من نگویم بیش از این اسرار او
ختم سازم بعد از این گفتار او
گفت از اخلاص اشعاری « کمال »
شاید او یابد رضای ذوالجلال