شعرگرام - پایگاه شعر و ادب پارسی
زیارت حضرت محمد (ص) در خواب
حاج کمال مشکسار
حاج کمال مشکسار( قصیده ها )
122

زیارت حضرت محمد (ص) در خواب

دلبری، غارتگری، سیمین بری و ماهروئی
قلب ما را کرده غارت نیست اکنون چاره جوئی
جذب مغناطیس عشقش قلب من گشته است زیرا
قوه ای مرموز وی را می کشد همواره سوئی
در خم زلف سیاهش قلب من افتاده اما
غم ندارم ز آن که بندم در کمند مشک موئی
حل وصلش مشکل است و فکرت ما جمله قاصر
این معما کی کند حل دانش دانش پژوئی؟!
قلب ما همچون محیط و خال هندویش چو مرکز
با شعاع عشق ز اول گشته رسم از چاره جوئی
گفتیم مجنون ز عشقی، گفتمت بس راستگوئی
کز ازل ترکیب شد خونم به عشقش راستگوئی
دیدمش در حال رؤیا بر سریر تخت شاهی
پیش چشمم با رقیبان می نمود او گفتگوئی
قامت سروش چو دیدم در دل خود گفتم الحق
پیش این قامت ندارد سرو بستان آبروئی
ایستادم ساکت آن دم با هزاران محنت و غم
می شنیدم نغمه ای شیرین ز بلورین گلوئی
خون دل تبخیر شد ناگه ز چشمم همچو باران
کرد باریدن به عارض شد روان از اشک جوئی
جستم از خواب و به خود لرزیدم همچون بید مجنون
یافتم رخ یافته از اشک چشمم شستشوئی
گفتم ای ماه حجازی ای شهنشاه حقیقت
خاتم پیغمبران و احمد (ص) شایسته خوئی
خواجۀ روح الامینی شافع یوم الیقینی
سرور هشت و چهاری صاحب خوی نکوئی
آنکه در بستان عشقت پای خود ننهاده بی شک
از جنان هرگز نیابد بر مشام خویش بوئی
آن که رویت دیده باشد از ره دل نیک داند
نیست حق را در دو عالم چون تو سرو ماه روئی
هر که رؤیایت نموده ناگهان اندر دل خود
کی کند یک لحظه بیرون از دل خود جستجوئی
هر که خواهد روی خوبت را به دار دل ببیند
باید اول خانۀ دل را نماید رفته روئی
بارها گوید (کمال) بی نوا با دیدۀ تر
غیر دیدارت ندارم در دل خود آرزوئی