شعرگرام - پایگاه شعر و ادب پارسی
سرودِ قدیمیِ قحطسالی
احمد شاملو
احمد شاملو( مدایح بی صله )
191

سرودِ قدیمیِ قحطسالی

برای جواد مجابی
سالِ بی باران
جُل پاره یی ست نان
به رنگِ بی حُرمتِ دل زدگی
به طعمِ دشنامی دشخوار و
به بوی تقلب.
ترجیح می دهی که نبویی نچشی،
ببینی که گرسنه به بالین سر نهادن
گُواراتر از فرو دادنِ آن ناگُوار است.
سالِ بی باران
آب
نومیدی ست.
شرافتِ عطش است و
تشریفِ پلیدی
توجیهِ تیمم.
به جِدّ می گویی: «خوشا عَطْشان مردن،
که لب تر کردن از این
گردن نهادن به خفّتِ تسلیم است.»
تشنه را گرچه از آب ناگزیر است و گشنه را از نان،
سیرِ گشنگی ام سیرابِ عطش
گر آب این است و نان است آن!
۱۶ اردیبهشتِ ۱۳۶۷