164
شبانه
به فریادی خراشنده
بر بامِ ظلمتِ بیمار
کودکی
تکبیر می گوید
گرسنه روسبی یی
می گرید
آلوده دامنی
از پیروزیِ بردگانِ دلیر
سخن می گوید.
□
لُجِّه ی قطران و قیر
بی کرانه نیست
سنگین گذر است.
روز اما پایدار نمانَد نیز
که خورشید
چراغِ گذرگاهِ ظلماتی دیگر است:
بر بامِ ظلمتِ بیمار
آن که کسوف را تکبیر می کشد
نوزادی بی سر است.
و زمزمه ی ما
هرگز آخرین سرود نیست
هر چند بارها
دعای پیش از مرگ بوده است.
۸ مهرِ ۱۳۶۳