649
اربعین
یك اربعین گذشت و جای تو هست خالی
عمری گذشت بر من هر روز عین سالی
گر حال من بپرسی گویم تو را برادر
هرگز نباشد اینجا جز دوریت ملالی
من ایستاده بودم دیدم چگونه رفتی
پشتم ز بار این غم گشته است چون هلالی
سرباز عشق بودم در صبر و استقامت
بر سینه ام نشسته هر داغ چون مدالی
خورشید انعکاس برقی ز گوش چشمت
بی تو جهان ندارد نی مالی و منالی
كس آیه عجیبی همچون تو را ندیده
والفجر بعد یسر عشرا من اللیالی
اینجا قمر قماری در عشق تو رقم زد
افتاده دستهایی جایی در این حوالی
ای نفس مطمئنه برگرد سوی ربت
خرسند و شاد و راضی در لحظه ی وصالی
ای وارث تمام مردان نسل آدم
هرگز ندیده هستی چون خیل تو رجالی
ای کوکب هدایت تو كشتی نجاتی
در اوج آدمیت آئینهی كمالی
مردی میان میدان دل را بریده از سر
در وصل با حقیقت دارد عجیب حالی