518
مست لاابالی
امشب كجا كند سر این مست لاابالی
سرگشته بی سر و پا در دست جام خالی
این بی نوای خسته از این جهان گسسته
وز هر چه هست رسته بی هیچ اتصالی
آشفته است حالش نی دیده ای مثالش
گم کرده ماه و سالش دارد عجیب حالی
مردی خراب و ویران آواره ی خیابان
رو واگذار او را با خاطر و خیالی
خواهد ز دست ساقی امشب شراب باقی
دردی از انتهای یک کوزه سفالی
دیده است روی یاری مه پیکری نگاری
حوری فرشته خویی سروی پری خصالی
وهم است یا حقیقت ماهی که دیده امشب
هرگز نباشد او را اندر جهان مثالی