130
شمارهٔ ۶۱
شاها به قدر همت و رای رفیع خویش
از سقف چرخ و ساحت عرش آستانه ساز
وین عندلیب را ز پی مدح گستری
بر شاخسار سایه خویش آشیانه ساز
ساز و نوای جاه تو را این نوای من
در خور بود که خوش نبود بی ترانه ساز
گفتم قصیده ای که ز نظمش حسد برد
اوهام نکته پرور و طبع فسانه ساز
و آمد به حضرت تو شها بلبلی چو من
دلم قبول گستر و وز لطف دانه ساز
یا باز پس فرست ازینجا به خانه ام
یا در جوار بارگه اینجام خانه ساز