143
شمارهٔ ۶۰
پناه ملت و داعی خلق نصرة دین
تویی که هست ضمیر تو با قضا همراز
کرم،حقیقی و ذاتی تو راست در عالم
هرآنچه هست دگر استعارت است و مجاز
اگر به عنف زنی بانگ ناگهان بر کوه
ز هیبت تو صدا را فرو شود آواز
خدایگانا زان پس که روزگار مرا
بتاخت مدت ده سال در نشیب و فراز
عزیمتم همه آن بود و بس که یکچندی
کنم جناب تو را قبله دعا و نیاز
چه موجب است که از خدمت تو محرومم
نه تو بخیل و نه من جاهل و نه راه دراز