1244
غزل ۳۷۶
مردمی فرموده جا در چشم گریان کرده ای
شوره زار شور بختان را گلستان کرده ای
تو کجا وین دل که در هر گوشه ای جغد غمی ست
گنج را مانی که جا در کنج ویران کرده ای
کارها موقوف توفیق است ،مشکل این شدست
ورنه تو ای کعبه بر ما کار آسان کرده ای
منت کحل الجواهر می کشد چشمم زیاد
گر نمک آرد از آن راهی که جولان کرده ای
بوی جان می آید از تو خیر مقدم ای صبا
غالبا طوقی به گرد کوی جانان کرده ای
ای صبا پیراهن یوسف مگر همراه تست
از کدامین باغ این گل در گریبان کرده ای
مرحبا ای ترک صید انداز وحشی در کمند
جذب شوقم خوش کمند گردن جان کرده ای