86
غزل ۱۶۵
گر ریخت پر عقابی ، فر هما بماند
جاوید سایهٔ او بر فرق ما بماند
رفت آنکه لشکری را در حمله ای شکستی
لشکر شکن اگر رفت کشور گشا بماند
ماه سپهر مسند ، شد از صف کواکب
مهر ستارهٔ خیل ، گردون لوا بماند
عباس بیک اعظم کز بار احتشامش
تا انقراض عالم گردون دو تا بماند
خان ضعیف پرور کز بهر حفظ جانش
بر چرخ عالمی را دست دعا بماند
خورشید خادم او ، گردون ملازم او
تا حشر این بزرگی، وین کبریا بماند
گردون ذخیره سازد گرد سم سمندش
کز بهر چشم گردون این توتیا بماند
گر دست تیغ فتنه گردون بلند سازد
خشک از نهیب عدلش اندر هوا بماند
گر جان گذاشت خالی نخل رسیدهٔ او
او هر دو تازه نخلش او را بجا بماند
این را به باغ دولت و آنرا به گلشن بخت
یارب که تا قیامت نشو و نما بماند
تو جاودان بمانی گر او نماند باقی
اقبال تو جهان را تا انتها بماند
وحشی همیشه ماند این زبدهٔ زمانه
تا هیچکس نماند تنها خدا بماند