154
غزل شماره 45
منت خدای را که خدا را شناختیم
در ملک دل لوای طرب برفراختیم
از جان شدیم بر در دل حلقه سان مقیم
تا راه و رسم منزل جانان شناختیم
راضی ز جان و دل به رضای خدا شدیم
با خوب و زشت و نیک و بد خلق ساختیم
ای خواجه ما به همرهی عشق سال ها
مردانه وار بر سپه عقل تاختیم
رستیم خود ز ششدر این چرخ مهره باز
تا نرد عشق از دل و جان با تو باختیم
زر شد ز کیمیای تو ما را مس وجود
تن را به نار عشق تو یکجا گداختیم
وحدت ز یمن عشق به شاهی رسیده ایم
یعنی گدای درگه شاهان نواختیم