256
ندا
سجاده فرش عنف و تجاوز، ای داعیان شرع خدا را
بر قتل عام دین و مروت، دست که بسته چشم شما را ؟
الله اکبر است که هر شب، همراه جانِ آمده بر لب
آتشفشان به بال شیاطین، کرده ست پاره پاره فضا را
از شرع غیر نام نمانده ست، از عرف جز حرام نمانده ست
بر مدعا گواه گرفتم، جسم ترانه قلب ندا را
انصاف را به هیچ شمردند، بس خون بی گناه که خوردند
شرم آیدم دگر که بگویم، بردند آبروی حیا را
سهراب ها به خاک غنودند، آرام آنچنان که نبودند
کو چاره ساز نفرت و نفرین، تهمینه های سوگ و عزا را ؟
زین پس کدام جامه بپوشند، بهر کدام خیر بکوشند
آنان که عین فاجعه دیدند، فخر امام ارج عبا را
سجاده تار و پود گسسته ست، دیوی بر آن به جبر نشسته ست
گو سیل سخت آید و شوید، سجاده و نماز ریا را