796
هرگز نخواب کورش
دارا جهان ندارد، سارا زبان ندار
بابا ستاره ای در هفت آسمان ندارد
کارون ز چشمه خشکید،البرز لب فرو بست
حتا دل دماوند،آتش فشان ندارد
دیو سیاه دربند،آسان رهید و بگریخت
رستم در این هیاهو،گرز گران ندارد
روز وداع خورشید،زاینده رود خشکید
زیرا دل سپاهان،نقش جهان ندارد
بر نام پارس دریا،نامی دگر نهادند
گویی که آرش ما،تیر و کمان ندارد
دریای مازنی ها،بر کام دیگران شد
نادر ز خاک برخیز،میهن جوان ندارد
دارا ! کجای کاری،دزدان سرزمینت
بر بیستون نویسند،دارا جهان ندارد
آییم به دادخواهی،فریادمان بلند است
اما چه سود اینجا، نوشیروان ندارد
سرخ و سپید و سبز است، این بیرق کیانی
اما صد آه و افسوس، شیر ژیان ندارد
کو آن حکیم توسی، شهنامه ای سراید
شاید که شاعر ما، دیگر بیان ندارد
هرگز نخواب کوروش، ای مهرآریایی
بی نام تو، وطن نیز، نام و نشان ندارد