شعرگرام - پایگاه شعر و ادب پارسی
غزل شمارهٔ ۱۵
شیخ بهایی
شیخ بهایی( غزلیات )
139

غزل شمارهٔ ۱۵

تا سرو قباپوش تو را دیده ام امروز
در پیرهن از ذوق نگنجیده ام امروز
من دانم و دل، غیر چه داند که در این بزم
از طرز نگاه تو چه فهمیده ام امروز
تا باد صبا پیچ سر زلف تو وا کرد
بر خود، چو سر زلف تو پیچیده ام امروز
هشیاریم افتاد به فردای قیامت
زان باده که از دست تو نوشیده ام امروز
صد خنده زند بر حلل قیصر و دارا
این ژندهٔ پر بخیه که پوشیده ام امروز
افسوس که برهم زده خواهد شد از آن روی
شیخانه بساطی که فرو چیده ام امروز
بر باد دهد توبهٔ صد همچو بهائی
آن طرهٔ طرار که من دیده ام امروز