78
غزل شمارهٔ ۶۸۶
در همه آینه جمال نمود
از همه رو دری به ما بگشود
غیر را سوخت آتش غیرت
خوش بود آتشی چنین بی دود
دع نفسک به ذوق دریابش
تا بیابی ز وصل او مقصود
دُرد دردش دوای درد دل است
نوش می کن که این بود بهبود
این عنایت نگر که آن حضرت
در حق بندگان خود فرمود
می خمخانهٔ حدوث و قدم
ساقی مست ما به ما پیمود
خود نماید جمال و خود بیند
از خودش با خود است گفت و شنود
خیز ساقی بیار جام شراب
وقت صبح است و عاقبت محمود
هر که انکار نعمت الله کرد
بیشکی باشد از خدا مردود