72
غزل شمارهٔ ۵۲۸
عشق ما را سوی دریا می کشد
گوئیا ما را به مأوا می کشد
دلبر ما می کشد ما را به کش
خوش بود دلبر که ما را می کشد
دل به دست زلف او دادیم و برد
و از خیالش سر به سودا می کشد
عشق سرمست است در کوی مغان
عاشقان را خوش به مأوا می کشد
می کشد هر لحظه نقشی در خیال
صورتش بر لوح اشیا می کشد
جذبهٔ او می کشد ما را بخود
این کرم بین حق تعالی می کشد
هر کجا رندی است در میخانه ای
خاطر سید به آن جا می کشد