92
غزل شمارهٔ ۱۰۱۵
دل به دلبر جان به جانان داده ایم
بندهٔ او وز همه آزاده ایم
از سر هر دو جهان برخاستیم
بر در میخانه مست افتاده ایم
عاشقانه در خرابات مغان
رو به درگاه یکی بنهاده ایم
بر طریق عاشقان ما رهرویم
لاجرم چون رهروان بر جاده ایم
در خرابات مغان مست خراب
خوش در میخانه ای بگشاده ایم
زاهدی ما همه بر باد رفت
همدم جام و محب باده ایم
نعمت اللهیم و ز آل رسول
گوهر پاکیم و نه بیجاده ایم