96
غزل شمارهٔ ۱۰۱۴
خوش در میخانه ای بگشاده ایم
باده نوشان را صلایی داده ایم
جام می بر دست و رندانه مدام
سر به پای خم می بنهاده ایم
در خرابات مغان مست و خراب
بر در میخانه ای افتاده ایم
خرقهٔ خود را به می شستیم پاک
فارغ از تسبیح وز سجاده ایم
در هوای عاشق باده پرست
دایماً بنشسته یا استاده ایم
بندهٔ سید شدیم از جان و دل
از همه ملک جهان آزاده ایم