شعرگرام - پایگاه شعر و ادب پارسی
در روح حیوانی گوید
سنایی
سنایی( الباب الرّابع: فی صفة العقل و احواله وافعاله و غایة عنایته و سبب وجوده )
117

در روح حیوانی گوید

بعد ازان سالکان چو بشتابند
علم حق در حدیث او یابند
زانکه با علم صورت و صفتست
فکرتش بیشتر ز معرفتست
در بهار ار نه عدل وی بودی
با گل و با گلاب کی بودی
عقل همچون بهار دلجویست
کاب فرزانگیش در جویست
بال برنا نشاط زن باشد
صبح اول دروغ زن باشد
شب برنایی از فطیر بود
پیر چون صبح مستطیر بود
هست در خانقاه ربانی
بر سرِ شارع مسلمانی
از برای سرور سرو سهی
نه ز راه بدی ز روی بهی