شعرگرام - پایگاه شعر و ادب پارسی
شمارهٔ ۱۶ - و برای او فی الحکایه
صامت بروجردی
صامت بروجردی( کتاب النصایح و التنبیه )
193

شمارهٔ ۱۶ - و برای او فی الحکایه

دوستی از من گمنام پی ضرب مثل
خواست کیفیت تشبیه خلایق به جعل
گرچه در عهده ابن ذره بی قدر نبود
که کند مشگل ارباب مودت راحل
لیک از غایت نادانی و در عین قصور
خواستم تا نبود عقده او لاینحل
خامه برداشته و ساختم او را عنوان
تا پدیدار شود مختصری از مجمل
عمره بیچاره جعل سال و مه و هفته و روز
هست در جمعیت فضله به دوران مختل
عوض فایده زندگی و کسب و حیات
غیر سرگین کشیش نیست دگر شغل و عمل
فضله از مخرج انعام نیفتاده هنوز
که کشد تنگ چو فرزند عزیزش به بغل
کوس کشتی زند از فرط طمع با سرگین
افکند پنجه در آن فضله چو گرشاسب یل
به سر و سینه و پا و شکم پهلو و دست
کشد او را سویسوراخ به الطاف حیل
چون شود داخل منزل جعل خسته لنگ
فضله برگرد و غلطد به مقام اول
اهل دنیا جعل و جیفه وی چون سرگین
قبر سوراخ جعل زحمت وی طول امل
هر کرامینگری در طلب عزت و جاه
غرق در لجه غفلت شده چون خربوحل
گوهر عمر گرانمایه خود را کرده است
سربه سر در هوس حرص و هوا مستعمل
نه در افسوس طلب کردن عمر ماضی
نه مهیای علاج و عمل مستقبل
گه در پیله وری در سفر شهر و بلوک
گاه در راهزنی رهسپر تل و جبل
گهی از شرک خفی گه به عبادات جلی
گاه بینا و گهی کور و زمانی احول
هر دم از بهر گدایی ز پی لقمه نان
خویش را گاه کند فالج و گه سازد شل
سر فرو برده به لذات جهان فانی
همگی چون مگس نحل به اسراف عسل
ز پی خوردن خون دل هر بیوه زنی
دم به دم در صدد حیله چو روباه دغل
پی آبادی کاخ بدن خود مشغول
غافل از آنکه در او افتد از مرگ خلل
شود از روی محبت به عزازیل مرید
کند از کثرت عصیان به خداوند جدل
هر زمان پیرهنی پاره کند با چنگال
همچو بوزینه که سر کرده برون از جنگل
نفس در موسم اتفاق کند با چنگال
مده ای خواجه مبادا که شوی مستاصل
بره خواب و خور و بغی و ضلالت چالاک
موسم طاعت و احکام عبادات کسل
گشته بازال جهان در طرب و عیش قرین
غافل از وقت رحیل و اجل مستعجل
شیوه او ابدالدهر هوای زر و سیم
صفت وی همه دم یاد حریر و مخمل
نکند زخم دل خسته دلیرا درمان
نکند خاتمه امر کسی را فیصل
ناگهان حلقه زند بر در او قاصد مرگ
فکند رخنه به حصن املش یک اجل
شهد در ذائقه او شود از هول شرنک
عسل اندر دهن وی کند از غم حنظل
نهد اندوخته خویش و به زندان لحد
جا کند دست تهی با محن و رنج و علل
آنگه از خردل و خروار حساب کم و بیش
باز می جوید از او ذوالنعم عزوجل
(صامتا) آمدن و رفتن این دیر خراب
نشدی کاش نصیب من و تو روز ازل