162
شمارهٔ ۳۶
دلم بهانه رویت زیاد می گیرد
به شوق وصل تو فال زیاد می گیرد
رخت هر آن چه ز عاشق کشی نمی داند
ز چشم شوخ سیاه تو یاد می گیرد
ز روی تجربه مغروری از جهان غلطست
که دهر هر چه به هر کس که داد می گیرد
تو شاه کشور حسنی ولی عدالت کن
که شاه مملکت از عدل و داد می گیرد
به غیر رخ منما پیش دیده (صامت)
که شعله غمش اندر نهاد می گیرد