97
غزل شمارهٔ ۲۹۷
ما روی دل به خانه خمار کرده ایم
محراب جان ز ابروی دلدار کرده ایم
از بهر یک پیاله دردی، هزار بار
خود را گرو به خانه خمار کرده ایم
بر بوی جرعه ای که ز جامش به ما رسد
خود را چو خاک بر در او خوار کرده ایم
سرمست رفته ایم و به بازارو جرعه وار
جانها نثار بر سر بازار کرده ایم
قندیل را شکسته و پیمانه ساخته
تسبیح را گسسته و زنار کرده ایم
زهاد تکیه بر عمل خویش کرده اند
ما اعتماد بر کرم یار کرده ایم
صوفی مکن مجادله با ما، که پیش ازین
ما نیز ازین معامله بسیار کرده ایم
امروز با تو نیست سر و کار ما که ما
عمر عزیز بر سر این کار کرده ایم
افکنده ایم بار سر از دوش در رهت
خود را بدین طریق سبکبار کرده ایم
ای مدعی برندی سلمان چه می کنی؟
دعوی که ما به جرم خود اقرار کرده ایم