آصف ثانی رشیدالحق والدین آنکه هست

صاحبا از ماجرای حال خود من شمه ای

زان سبب بالای گردون خم شد اندر قدر صدر

هر کجا عزم تو پای مردی آرد در رکاب

آن تویی کز ابتدا در باب ارباب هنر

وان منم کز گوهر نظمم مزین کرده است

با وجود آنکه استعداد و استحقاق من

از برای خرده ای زر جستن آزار من

حاصل دی و پریرم همچنان تا چار ماه

سخت بی برگم بساز امروز کارم را که هست

آنچه انصاف است آمد شد خجل گشتم خجل

از قدمهای خود اکنون من خجالت می کشم