145
غزل شمارهٔ ۷۹
نیستم غمگین که خالی چون کدویم می کنند
کز می گلرنگ، صاحب آبرویم می کنند
گرچه می سازم جهانی را ز صهبا تر دماغ
هر کجا سنگی است در کار سبویم می کنند
گر چه بی قدرم، ولی از دیده چون غایب شوم
همچو ماه عید مردم جستجویم می کنند
می کننداز من توقع صد دعای مستجاب
مشت آبی گر کرم بهر وضویم می کنند
کار سوزن می کند با سینهٔ صد چاک من
رشتهٔ مریم اگر صرف رفویم می کنند
از ره تسلیم، چون شکر گوارا می کنم
زهر اگر صائب حریفان در گلویم می کنند