98
غزل شمارهٔ ۹۱۹
بردار دل ز عالم خاکی، صفا طلب
از تنگنای جسم برون آ، هوا طلب
در جستجوی خانه در بسته است فیض
از فکر یار غنچه شو آنگه صبا طلب
روشن نمی شود دل تاریک از آفتاب
این روشنایی از نفس گرم ما طلب
بیگانه شو ز هر چه به جز گفتگوی اوست
دیگر ز ما بیا سخن آشنا طلب
هر جا نظر ز دوری ره خیرگی کند
از گرد راه گرمروان توتیا طلب
دنیا و آخرت چه بود پیش جود حق؟
همت بلند دار و ازو هر دو را طلب
نتوان به بی نشان ز نشان گر چه راه برد
دست از طلب مدار و همان نقش پا طلب
پیدا نشد کسی که درین راه گم نشد
گم شو ز خود نخست، دگر رهنما طلب
صائب دعای بی اثران با اثر بود
مگذار اثر ز خویش، اثر از دعا طلب