40
غزل شمارهٔ ۶۹۸۳
منزه ز لاف است حیران معنی
به مقدار دعوی است نقصان معنی
سخن کف بود بحر پرشور جان را
خموشی است مهر نمکدان معنی
سراپایت از فکر تا درنگیرد
نگردی چراغ شبستان معنی
چه پر وا کند در دل بیضه عنقا؟
چه سازد فلک ها به جولان معنی؟
ره دور معنی نهایت ندارد
رباطی است لفظ از بیابان معنی
کند کشتی لفظ را بادبانی
قلم در کفم وقت جولان معنی
فسانی است هر تیغ روشن گهر را
بود پاکی لفظ افسان معنی
به گوش آید از عرش آواز، صائب
زند تیشه چون بر رگ کان معنی